The Villainess Lives Again

من اون آدمی که دیگران فکر می‌کنن نیستم. من، دیون هارت، یه آدم ضعیفم که هر وقت استرس داره خون بالا می‌آره؛ ولی در عین حال، من کنت هارت هستم، کسی که راجع بهش دچار سوءتفاهم شدن و فکر می‌کنن خیلی قویه، برای همین همه من می‌ترسن.

مادرم! همۀ خانواده‌م بود. اما، درست جلوی چشمانم مرد یا بهتره بگم کشتنش؛ آخرین کلماتش این بود که زنده بمونم. از تمام مقصرین مرگ مادرم انتقام می‌گیرم. به‌خاطر تحقق هدفم، حتی اگه شده پیامبر خدا می‌شم!

سال ۲۰۴۴، دقیقاً قبل از تخریب جهانی تمامی سیاه‌چاله‌ها، همه به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند که ناگهان دنیا به پایان رسید.... وقتی چشم گشودم بیست سال قبل بود و همۀ برنامه‌هایی که برای بازنشستگی داشتم، به باد فنا رفته بودند! من، وو هی‌جه، باید دنیا رو نجات بدم تا بازنشسته بشم.

زمانی که به کانگ پیل دو، دادستانی خون‌سرد و روانی، خبر مرگ مادرش داده می‌شود، او پی می‌برد که «گروه سئون‌ها»، گروهی که توسط پدر و برادرهای بزرگ‌ترش اداره می‌شود، در ماجرای قتل مادرش بی‌تقصیر نیستند. به همین خاطر، نقشۀ انتقامی ناامیدانه برای سرنگونی گروه سئون‌ها آغاز می‌شود.

یک روز، دروازه‌ای میان آسمان‌ها باز شد که تهاجم هیولاها را به‌دنبال داشت. قدیس‌هایی که به دنیای ما برگشتند، ویژگی‌های خارق‌العاده‌ای به انسان‌ها بخشیدند؛ ولی در این بین، جوانی 22 ساله به نام هانیول که قدرتی متفاوت داشت، با دریافت «انرژی تُهی آبی» در مسیر قدیس شدن قرار گرفت...

دروازه باز شد و دوران ماجراجویی آغاز شد. همه چیز از هم پاشید و دورۀ ترس، ناامیدی و بدبختی بر دنیا چیره شد. دورانی شد که همه از تلاش برای مقابله با آن دست کشیدند. با این حال، یک ماجراجو بود که تا انتها ادامه داد. «تو تنها کسی هستی که باقی مونده، ال پائوم، تو آخرین ماجراجو هستی.» لحظه‌ای که دوران ماجراجویی به پایان خود ر...

[برگرفته از یکی از برترین رمان‌های قدیمی تمام دوران!] خدا برای فرار از کسالتی که داشت سیاه‌چال رو آفرید. انسان‌ها در وضعیتی جهنمی گرفتار شده بودند، بشریت در مسیر آخرالزمان بود... «حالا... دیگه برای ما تمام شده...» در آستانۀ نابودی بشریت، چهار نفر از قوی‌ترین بازماندگان سعی کردند با سفر در زمان و رفتن به گذشته از ای...

سگ شکاری خاندان باسکرویل، ویکیر باسکرویل برای اینکه خاندانش را به بزرگ‌ترین خاندان تبدیل کند، مسیر آدمکشی و جاسوسی رو انتخاب کرد. ولی، پاداش وفاداری به خاندانش، اتهام دروغین خیانت، و در آخر، تیغ سرد گیوتین بود. «دیگه هرگز مثل سگی زندگی نمی‌کنم که وقتی شکارش تموم شد، از شرش خلاص بشن.» اما به هنگام مرگ، یک فرصت غیرمن...

سم، دختری که از زندگی مرفه خود فرار می‌کند تا با زندگی در فقر خودش را پیدا کند. در این حین با کیم کی‌جون که ظاهری سرد اما قلبی گرم دارد و یو چانی که مخفیانه اصالت سم را تحسین می‌کند، آشنایی می‌شود. حال در مدرسه، یک مثلث عشقِ عجیب در حال ترسیم شدن است...

کاراکتری با بالاترین پیچیدگی و بدترین کارایی، بائک یوسئول، در دنیایی که همه می‌توانستند از جادو استفاده کنند، او قابلیت استفاده از جادو را نداشت و به‌عنوان یک کاراکتر آشغال شناخته می‌شد. به هرحال... [ به علت دستیابی به پایان اشتباه، 90 درصد دنیای اتر نابود شده است! ] [ لطفا به پایان حقیقی دست پیدا کنید. ] این...