The Priest of Corruption

روزی شهری برای بازی خدایان احضار شد. چوی یول «کتاب کراسینا، قربانی پادشاه» را می‌گیرد، اولین جایزه پرداختی که تمام استراتژی‌های بازی را نشان می‌دهد. با این حال، توانایی آیتم، تمام پاداش‌های کسب شده توسط افرادی که استراتژی‌ها را به اشتراک گذاشته‌اند را تغییر می دهد! آیا چوی یول که این آیتم را که شبیه یک شمشیر دو لبه است...

سولها، بانوی برفی، کسی که هویت خود را به‌عنوان «یوکای» پنهان کرده و مانند انسان‌ها زندگی می‌کند. ناگهان همسر ژنرالی بی‌رحم و قاتل نژاد یوکای می‌شود. آیا سولها می‌تواند با موفقیت رازش را مخفی نگه دارد؟ با این زوج همراه شده و داستان زندگی‌شان را بخوانید.

اسپایسی فابر، یک استریمر میلیونی که به خاطر تخصصش در سموم و حشرات سمی معروف بود، در حین فیلم‌برداری محلی در آفریقا توسط یک مار مامبای سیاه گزیده شد و بعدش توی دنیای موریم تناسخ پیدا کرد. حالا، در یک جنگل در حال پرورش حشرات سمی است و توجه خاندان تانگ رو که به‌خاطر تسلط‌شون به هنرهای سمی مشهور هستن، جلب کرده.

32 years ago—judgement day. Humans were driven to the brink of extinction by the sudden appearance of monsters. However, with the appearance of supernatural powers and the awakening of abilities, the battle went into its next phase. After a fierce battle, the lost lands were reclaimed. The surviving monsters formed dun...

خواندن مانهوای Holy Emperor's Grandson Is a Necromancer؛ شخصیت اصلی داستان ما بر اثر یک حادثۀ برق‌گرفتگی جان می‌دهد و در نهایت در دنیایی دیگر در بدن یک شاهزادۀ جوان تناسخ می‌یابد. جالب این است که حرفۀ شخصیت اصلی‌مان همان حرفه‌ای بود که قبل‌تر در بازی مورد علاقه‌اش انتخاب کرده بود. با این حال، همه‌چیز دقیقا به مانند...

ولد یه بچه ولگرد تو محله زاغه نشین بود که همیشه شوالیه ها رو تحسین میکرد. بعد از یه حادثه که توسط صاعقه سیاه مورد اصابت قرار گرفت، تو سرش یه زمزمه هایی میشنید. تو همون زمان، شوالیه نور مهتاب آبی با هدف نابود کردن دنیای ولد به ناگهان ظاهر شد و زندگی بچه زاغه نشین بطور کامل تغییر کرد... حتی ستاره ای که تو بالاترین نقطه آ...

لی هیونگ ووک، امپراطور فولاد، آخرین بازماندۀ بشریت، درحالی که تلاش می‌کرد آینده رو تغییر بده کشته شد. «ارتش؟!! از بین این همه جا چرا ارتش؟»

در روز عروسی‌ام، نامزد و دوستم به من خیانت کردند. بعد از خیانت اون‌ها از پله‌ها پایین افتادم و مردم. وقتی چشمانم رو باز کردم، به گذشته برگشته بودم. من این رو نعمتی از طرف خدا می‌دونستم چون به من این فرصت داده شد که منصفانه انتقام بگیرم؛ با این حال، این چرخۀ تکراری هرگز به پایان نمی‌رسید. اگر در انتقام شکست بخورم، به‌خا...

سال ۲۰۴۴، دقیقاً قبل از تخریب جهانی تمامی سیاه‌چاله‌ها، همه به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند که ناگهان دنیا به پایان رسید.... وقتی چشم گشودم بیست سال قبل بود و همۀ برنامه‌هایی که برای بازنشستگی داشتم، به باد فنا رفته بودند! من، وو هی‌جه، باید دنیا رو نجات بدم تا بازنشسته بشم.

روزی مورچه ی کوچکی بود و روزی دیگر دایناسوری بزرگ . این آخرین تناسخ موجودی بود که ده ها هزار تناسخ را در کالبد موجودات مختلف تجربه کرده بود. او به عنوان یک انسان و با قدرت تمام موجوادتی که قبلا زندگی کرده بود، به دنیا آمد. چرا چنین قدرت و توانایی را به دست آورده بود؟ لی جین بالاخره علت را متوجه شد. "من برای از بین بردن...