Where the heart leads

مانهوای Absolute Neromancer؛ بعد از آنکه همرزمانش در انجمن ناین استار به او خیانت کردند و کشتنش، نکرومنسر قدرتمند، چا جین‌هیوک، به یک انتقال روح متهورانه متوسل می‌شود. ده سال بعد، در بدنی جدید بیدار می‌شود! با حمایت زیردستان جدیدش، استاد ارواح بالکان و جن خانگی هاریو، تلاشش برای گرفتن انتقام آغاز می‌شود...

کانگ سئو یون، یک کارمند اداری معمولی، مجذوب اجراهای پیانیست معروف، آن هی وون شده است. سئو یون در تمام کنسرت‌های او شرکت می‌کند، تا اینکه یک روز، پس از پایان کنسرت، در سالن خوابش می‌برد؛ و متوجه می‌شود که این پیانیست جذاب، رازهای زیادی در پشت پردۀ اجراهایش دارد...

سنت بری که باید شیطان را در میان سه خانوادۀ دارای قدرت و نفوذ غیرانسانی شناسایی کند، تنها از طریق قدوسیت الهی‌اش می‌تواند شیطان را تشخیص دهد. «با چه کسی ازدواج خواهی کرد؟» بریل برای فرار از دو زندگی جهنمی قبلی، دوک بِین، شیطان واقعی را انتخاب می‌کند. او برای زنده‌ماندن و شاید برای گرفتن انتقام بی‌رحمانه از کسانی...

رویایی زنده‌تر از یک واقعیت... داستانی متفاوت از یک رویا، دنیایی که مرده‌ها در آن زندگی می‌کنند و انسان‌های زنده در آن جایی ندارند. پسری که در مرزی میان بودن و نبودن در حال زندگیست؛ زندگی او رازیست پنهان، و دختری که بخشی از این راز می‌شود...

بازی‌ای که به تازگی آزمایش بتای بسته رو شروع کرده بود توسط یک هوش مصنوعی مرموز هک شد و یک دنیای ماجراجویی پر از آرامش رو به یک گودال هیولای بی‌رحم تبدیل کرد. رئیس نهایی بازی تحت تاثیر هوش مصنوعی قرار گرفت و قسم خورد که از بازی خودش محافظت کنه و اون رو به شکوه قبل برگردونه!

ولد یه بچه ولگرد تو محله زاغه نشین بود که همیشه شوالیه ها رو تحسین میکرد. بعد از یه حادثه که توسط صاعقه سیاه مورد اصابت قرار گرفت، تو سرش یه زمزمه هایی میشنید. تو همون زمان، شوالیه نور مهتاب آبی با هدف نابود کردن دنیای ولد به ناگهان ظاهر شد و زندگی بچه زاغه نشین بطور کامل تغییر کرد... حتی ستاره ای که تو بالاترین نقطه آ...

در زندگی قبلیم مثل سگی که افسارش در دست صاحبش بود، بودم. والدینم رو به خاطر نمی آوردم و زندگیم مثه یه وسیله ی بی روح و بی احساس گذشت. در اون لحظه که فکر میکردم میتونم از این سبک زندگی فرار کنم، به شکلی وحشیانه ای توسط اربابم کشته شدم. فکر میکردم که دیگه زندگیم به پایان خودش رسیده اما وقتی چشام رو باز کردم، به عنوان کوچ...

لیلا اِوِلین توی بچگی یتیم شد. بعد از اینکه رفت پیش عمو بیل، باغبون املاک آرویس تو پادشاهی بِرگ، حس می‌کرد خوش شانس‌ترین دختر دنیاست. اون عاشق گشتن توی جنگل و تماشای پرواز پرنده‌هاست. دوک هرهات ارباب جوون و خوش تیپ آرویس به پرنده‌ها و لیلا علاقه داره، با این تفاوت که اون دوست داره پرنده‌ها رو شکار کنه و لیلا رو به گریه...

تقلب کردم تا یه شخصیت تو بازی بسازم. بعد فشار دادن دکمه وقتی به خودم اومدم، تبدیل به شخصیت کشیش فسادی که ساخته بودم شدم. شخصیتی که آمار ضعیفی داره و همه ازش متنفرن! تنها چیزی که داشتم یه دست قطع شده بود، این دست الهه‌ست!؟

«چی...؟» من كه زمانى به‌عنوان بهترين شمشيرزن كشور شناخته می‌شدم، توى يه بازى موبايلى که قبلا یه‌کم پول خرجش کرده بودم، گیر افتادم. به علاوه، بركت خداى شمشير رو هم دارم...!