در زندگی قبلیم مثل سگی که افسارش در دست صاحبش بود، بودم. والدینم رو به خاطر نمی آوردم و زندگیم مثه یه وسیله ی بی روح و بی احساس گذشت. در اون لحظه که فکر میکردم میتونم از این سبک زندگی فرار کنم، به شکلی وحشیانه ای توسط اربابم کشته شدم. فکر میکردم که دیگه زندگیم به پایان خودش رسیده اما وقتی چشام رو باز کردم، به عنوان کوچ...